Sunday, October 04, 2009

از هر طرف نرفته به بن بست مي رسيم



با پای دل قدم زدن آن هم انار تو

باشد آه خستگی بشود شرمسار تو

در دفتر همیشه ی من ثبت می شود

این لحظه ها عزیزترین یادگار تو

تا دست هیچ آس نرسد تا ابد به من

می خواستم آه گم بشوم در حسار تو

احساس می آنم آه جایم نموده اند

همچون شهاب سوخته ای از مدار تو

آن آوپه تهی منم آری آه مانده ام

خالی تر از همیشه و در انتظار تو

این سوت آخرست و غریبانه می رود

تنها ترین مسافر تو از دیار تو

هرچند مثل آیینه هر لحظه فاش تو

هشدار میدهد به خزانم بهار تو

اما در این زمانه عسرت مس مرا

ترسم آه اشتباه بسنجد عیارتو

محمد علی بهمنی

0 Comments:

Post a Comment

<< Home