Thursday, August 07, 2008

قـافـله سالار دل

تا گرفتار بدان طرهء طرار شدم
بدو صد قافله دل، «قافله سالار» شدم
گفته بودم كه بخوبان ندهم هرگز دل
بــاز چشمم بتو افتــاد و گرفتار شدم
باميد گل روي تو نشستم چندان
تا كه اندر نظر خلق جهان خوار شدم
خرقهء من بيكي جام : كسي وام نكرد
من از اين خرقهء تهمت زده بيزار شدم
سرم از زانوي غم راست نگردد چكنم
حال چنديست كه سرگرم بدينكار شدم
گاه در كوي خراباتم و گه دير مغان
من در اين عاقبت عمر چه بيمار شدم
نرگس اول بعصا تكيه زد آنگه برخاست
گفت آن چشم سيه ديدم و بيمار شدم
نقد جان در طلبش صرف نمودم صد شكر
راحت از طعنه و سركوب طلبكار شدم
از كف پير مغان دوش بهنگام سحر
بيكسی جرعهء مي: عارف اسرار شدم

عارف قزويني

0 Comments:

Post a Comment

<< Home