Thursday, June 19, 2008

دو نا بـيـنـا

نا بينائي از چراغ فروشي خواست فانوسي خريداري كند ، چراغ فروش در عجب افتاد ، پرسيد فانوس به چه دردت آيد
گفت از بيم شب كه مردم مرا نبينند و برخورد سنگين با من كنندنا بينا شبانگاه، چراغ به دست به منزل ميرفت، از
روبرو كسي چنان به او برخورد كرد كه هر دو آسيب ديدند آنكس فانوس بدست گرفته گفتش ، من كورم تو چــــــرا ؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home